به نام خدا. سلام دوستان. من امیرمحمد سعادتمند فرد هستم و خیلی خیلی خوش آمدید به مستند سازی امروز بنده. امروز بعد از خواندن نماز ظهر و عصر به کلاس ها رفتیم. منتظر ماندیم تا استاد یادگاری سر کلاس حاضر شوند. بعد از آن هی بچه ها گفتند که توی زنگ سوم، حدیث نگفتین. و بلاخره استاد را مجبور کردند که یک حدیث بگویند. بعد یکی از بچه ها شروع کرد شعری برای معلم حساب گفتن که وقت کلاس بگذره…بعد تا که شعر خوانده شد استاد گفتن که این داشتان برای خودم هم اتفاق افتاده و….بعد شروع کردیم ادامه کتاب کار را انجام دادن.(چون که توی زنگ سوم شروع به انجام دادن سوالات آن کردیم.) حدودا 2 سوال دیگر بود که یکی از بچه ها سر تابلو رفت و انجام داد. بعد از آن استاد لپ تاپ شان را باز کردند تا نمونه سوال امتحانی نشان بچه ها بدهند…(برای خرداد ماه)
بعد از آن هم یک یا دو دقیقه باقی مانده بود که سوالات تمام شد. ولی استاد نگذاشتند که بچه ها پایین بروند. کمی در مورد آزمون خرداد حرف زدند که زنگ خورد و بچه ها شروع به بیرون رفتن از کلاس کردند.
با تشکر از شما که مستند سازی مرا خواندید.
خدانگهدار.