روز دوشنبه زنگ آخر 8 آبان ماه

سلام دوستان ، من امیر محمد سعادتمند هستم و خیلی خوش اومدین به مقاله من.

دوستان، امروز استاد یادگاری سر حال و شاداب به کلاس آمدند.یکی از موضوع هایی که من نسبتا یادم میرود که در مقاله این چند هفته بیاورم این بود که ، استاد یادگاری هر جلسه را با یک سخن زیبا از امامان خوب ما شروع میکنند.دوستان امروز هم خیلی روز خوبی بود…البته که نمیگم روز های دیگر بد بود ها… اما خیلی امروز روز خوبی بود.در کل وقت شد تکالیف داده شده را حل کنیم.بازی حدس عدد صفحه 4 ریاضی را انجام دادیم و کار های دیگر… ولی دوستان از همه خوشحال ترم حالا میپرسید چرا؟ بچه ها موضوعی را که در مقاله هر هفته میگفتم را یادتونه؟ همون تک چرخ با صندلی؟؟خوشبختانه این کار خیلی خیلی کم شده و بچه ها خیلی به نسبت قبل این کار را کمتر انجام میدهند و این خیلی برام من خوشحال کننده بود.دوستان یکی از موضوع هایی که من اکثر در مقاله هایم نمیگویم اینه که درس ما چی بود. ما در واقع از فصل 2 کتاب شروع به کار کردیم که ان فصل تمام شد.الان ما به فصل اول امده ایم که توضیح های اولیه را به ما میگه.دوستان من دیگر حرفی ندارم و تا مقاله هفته دیگر خدانگهدار

روز دوشنبه زنگ سوم و آخر

سلام دوستان، من امیر محمد سعادتمند هستم و خوش آمدید به این مقاله از من.دوستان متاسفانه هفته پیش من مستندی نگذاشتم چون هفته پیش روز دوشنبه امتحان ریاضی بود و اگر از آن میخواستم مستندی بنویسم به 150 یا 200 کلمه نمیرسید.اما امروز  مقاله بسیار زیبا داریم.دوستان این هفته از هفته هایی بود که دو زنگ مثل دو هفته پیش با آقای یادگاری درس داشتیم.امروز آقای یادگاری خداراشکر سرحال به کلاس آمدند و درس شیرین ریاضی را تدریس کردند.متاسفانه مثل موضوع هفته پیش هنوز آن کاری را که میگفتم بچه ها انجام میدهند را بچه ها انجام میدادند که چیزی نبود جز “تک چرخ با صندلی” دلم نمیخواست این کلمه را در مستند امروزم بیاورم اما… خلاصه نمیخواهم این موضوع را هر بار بگویم و طولانی اش کنم.بگذریم. ما باید امروز کتاب کاری را که مدرسه به ما داده بود را حل میکردیم و همه انجام داده بودند جز چند نفر… آنها را کامل حل کردیم و استاد یادگاری برای سوال هایی که آسان بود از بچه ها میپرسیدند:نیازی هست آن ها را دوباره انجام دهیم؟که اگر بلد هستند دیگر آن ها را انجام ندهیم که وقت کلاس گرفته بشود.دوستان من همینجا به حرفم پایان میدهم و امیدوارم در هفته آینده بیشتر بتوانم در مورد کلاس حرف بزنم.خدانگهدار

روز دوشنبه زنگ آخر

سلام دوستان.من امیر محمد سعادتمند هستم و خوش اومدین به این مقاله از من. امروز یعنی دوشنبه 17 مهر ماه آقای یادگاری به کلاس آمدند. امروز از هفته هایی بود که ما دو زنگ کلاس ریاضی داشتیم. خداراشکر آقای یادگاری اصلا عصبانی نبودند و کاملا سر حال به ما درس ریاضی را توضیح دادند.ولی من باید به شما دوستان گلم بگویم که اینطور هم که میگویم نیست.یعنی نمگویم امروز روزی بود که اصلا آقای یادگاری به کسی اخطار ندادند. چرا اتفاقا به چند تا از بچه های اخطار دادند. ولی خب خداراشکر با آن اخطار ها کسی به دفتر مدرسه فرستاده نشد.حالا احتمالا با خودتون میگویید بچه ها چه کار می کردند که آقای یادگاری به آنها اخطار داد؟خب باید بگویم که بچه ها سر کلاس کاری میکنند به نام”تک چرخ با صندلی”من خودم این کار را دوست ندارم چون هم خود بچه حواسش از کلاس با تک چرخ پرت میشود و  هم معلم ناراحت میشود چون دارد برای بچه ها درس تدریس میکند و شخصی اصلا حواسش به درس نیست و من به معلم حق میدهم که ناراحت شود.در کل امروز روز خیلی خوبی بود،درس را به درستی و کامل یاد گرفتیم و خیلی خوشحال به خانه هایمان بازگشتیم.